1006
رهبری
رهبری جز دشوارترین مقولات دنیای کسب و کار است رهبری درموفقیت های مربوط به فعالیت های حرفه ای جز حیاتی ترین عوامل محسوب می شود. سازمانهای بزرگ ، رهبرانی بزرگی دارند.یکی از اجزای اصلی و مهم مدیریت، رهبری است یکی از مهم ترین وظایف مدیر توانا ، هدایت و سرپرستی نیروهای انسانی است یعنی تلاش او برای اینکه زیر دستان به طور موفقیت آمیزی کار خود را انجام دهند.
رهبری فرایند هدایت و اعمال نفوذ بر فعالیت های گروه یا اعضای سازمان است . چنین تعریفی سه کاربرد مهم دارد نخست : رهبری در رابطه با کسان یا افراد دیگری
( مثل زیردستان یا پیروان ) مطرح می شود چون این افراد یا پیروان باید دستورات رهبر را بپذیرند درصد تعیین مقام و منطلت وی برایند و در نتیجه فرایند را امکان پذیر سازند. همه ویژگی ها و خصوصیات رهبری بدون وجود پیرو و زیر دست به هیچ تبدیل خواهد شد . دوم: رهبری مستلزم توزیع نابرابر قدرت بین رهبر و اعضای گروه
می شود اگر چه اعضای گروه بدون قدرت نیستند و می توانند فعالیت های گروه را از راه های متعدد شکل دهند ولی تردیدی نیست که معمولا قدرت رهبری بیشتر است . سوم : جنبه رهبری توانایی وی در به کارگیری شکل های مختلف قدرت برای اعمال نفوذ در رفتار پیروان از راه های گوناگون است
رهبر نقش تسهیل هماهنگی و یکپارچگی به منظور انجام درست امور را بر عهده دارد رهبر کسی است که سیستم سازمانی را یکپارچه می کند در حقیقت رهبر نوعی تکیه گاه است که وظایف پیچیده و روابط متقابل کاری را منطبق ، تعیین ، ترسیم و جایگزین می کند تا از لغزش ها و تداخل ها جلوگیری شود.
رهبری فرایندی است که ضمن آن مدیریت سازمان می کوشد تا با ایجا انگیزه و ارتباطی موثر انجام سایر وظایف خود را در تحقق اهداف سازمانی تسهیل کند و کارکنان را از روی میل و علاقه به انجام وظایفشان ترغیب نماید از این رو رهبری در مفهوم سازمانی آن به عنوان جزئی مجزا و مستقل از مدیریت مطرح نبوده بلکه یکی از وظایف عمده و اصلی آن بشمار می آید هر مدیری علاوه بر وظایفی چون برنامه ریزی سازماندهی و کنترل باید انجام این وظیفه یعنی هدایت افراد سازمان را نیز عهده دار گردد.
رهبری موثر باید مسیری را در جهت هدایت تلاش های همه کارکنان جهت به انجام رساندن اهداف سازمان فراهم آورد بدون وجود رهبر ممکن است حلقه اتصال موجود در میان اهداف فردی و سازمانی ضعیف یا گسیخته شود.
وارن بنیس معتقد است که رهبران ، چهار قابلیت حیاتی دارند :
1. مدیریت علایق : این آرمان رهبران بوده است که علایق و توجهات و تعهد کارکنانی را که برای آنها و با آنها کار می کنند در تلاش برای دستیابی به آنها تحت فرمان خود بگیرند.
2. مدیریت معانی : رهبران در برقراری ارتباط کارکشته هستند و می توانند پیچیدگی ها را به صورت موضوعات مشخص در قالب نقش ها و عبارات ساده در آورند آنها در تهیه چکیده اطلاعات متخصص بوده اند.
3. مدیریت اعتماد : از نظر بنیس اعتماد برای تمامی سازمان ها یک ضرورت اساسی است در نزد این گروه از رهبران ،اعتماد از طریق همخوانی مقاصد و در برخوردشان با همکاران و دیگران نشان داده می شود.
4. مدیریت بر خویشتن: این رهبران در تشخیص و به کار گرفتن کامل توانایی های خود و پذیرفتن نقصهای خود و تلاش در جهت رفع آن توانا هستند.
سبکهای رهبری
عملکرد یک رهبر در فرایند رهبری در بهترین شکل ، در سبک رهبری وی ظهور می یابد سبک رهبری می تواند به عنوان الگوی رفتاری نسبتا دائم برای تاثیر گذاری در زیردستان با هدف دستیابی به اهداف تعیین شده تعریف شود .
سبک های رهبری بر حسب میزان درگیر شدن رهبران با مسائل مربوط به افراد یا مسائل مربوط به کار تعریف می شوند.
تحقیقات انجام شده در دانشگاه میشیگان به طبقه بندی سبک های رهبری بر اساس اینکه آیا رهبران کارمند محور هستند یا تولید محور هستند منجر شد .رهبران کارمند محور می کوشند به جای کنترل افراد بیشتر موجبات انگیزش آنها را فراهم آورند آنها سعی می کنند تا رفتاری دوستانه داشته و رابطه ای بر پایه احترام و اطمینان متقابل با اعضا و کارکنان به وجود آورند و به آنان اجازه می دهند در تصمیماتی که بر سرنوشت و کار آنها اثر می گذارند مشارکت نمایند ، در حالی که رهبران تولید محور بر وظایف (سازماندهی، تعیین استانداردها، راه های انجام و غیره) تمرکز می کنند.
متخصصان علم مدیریت در این نکته توافق دارند که سبک رهبری مجموعه ای از نگرش ها ، صفات و مهارت های مدیران است که بر پایه چهار عامل : نظام ارزش ها ، اعتماد به کارکنان ، تمایلات رهبری و احساس امنیت در موقعیت های مبهم شکل می گیرد به طور کلی سبک رهبری عبارت است از الگوهای رفتاری دائمی و مستمر که افراد هنگام کار با و بوسیله دیگران از آن استفاده می نمایند و بوسیله افراد درک می شوند.
در اوایل دهه 1960 یک چارچوب محبوب برای تفکر در مورد جهت گیری یک رهبر "وظیفه در مقابل شخص" توسط رابرت بلیک و جین موتون ایجاد شد. این شبکه که شبکه مدیریتی یا شبکه رهبری نامیده می شود، درجه وظیفه محوری را در مقابل شخص محوری ترسیم می کند و پنج ترکیب را به عنوان سبک های رهبری مجزا شناسایی می کند.
شبکه مدیریتی مبتنی بر دو بعد رفتاری است: توجه به اشخاص و توجه به تولید. توجه به اشخاص درجه ای است که یک رهبر در هنگام تصمیم گیری در مورد بهترین راه برای انجام یک کار، نیازهای اعضای تیم خود، علایق آنها و زمینه های توسعه شخصی را در نظر می گیرد توجه به اشخاص هم معنی با کارمند گرایی است این مدیران از تضاد پرهیز کرده و برای برقراری روابط دوستانه با زیردستانشان کوشش می کنند. توجه به تولید میزان تاکید یک رهبر بر اهداف مشخص، کارایی سازمانی و بهره وری بالا در هنگام تصمیم گیری برای انجام بهترین کار است.رهبری که توجه زیاد به تولید دارد وظیفه مدار است و تاکیدش در بدست آوردن نتیجه یا انجام ماموریت است.
بلیک و موتون با استفاده از محور ترسیم رهبری "توجه به نتایج" در مقابل "توجه به افراد"، پنج سبک رهبری زیر را تعریف کردند:
1. مدیریت ضعیف( توجه به نتایج پایین/ توجه به افراد پایین) این رهبر بیشتر ناکارآمد است. او نه به ایجاد سیستم هایی برای انجام کار اهمیت زیادی می دهد و نه برای ایجاد محیط کاری رضایت بخش و انگیزه دهنده. نتیجه بی نظمی، نارضایتی و ناهماهنگی است.
2. مدیریت باشگاهی(توجه به افراد بالا/توجه به نتایج پایین) این رهبر بیشترین نگرانی را در مورد نیازها و احساسات اعضای تیم خود دارد و با این فرض عمل می کند که تا زمانی که اعضای تیم خوشحال و مطمئن باشند سخت کار خواهند کرد. این منجر به یک محیط کاری می شود که بسیار آرام و سرگرم کننده است اما در آن تولید به دلیل عدم هدایت و کنترل آسیب می بیند.
3.
مدیریت اقتدار-انطباق (توجه به نتایج بالا/توجه به افراد پایین) همچنین به عنوان رهبران اقتدارگرا یا "تولید یا نابودی" شناخته می شود، افراد در این دسته معتقدند که کارکنان به سادگی وسیله ای برای رسیدن به هدف هستند. نیازهای کارکنان همیشه نسبت به نیاز به محیط های کاری کارآمد و مولد در درجه دوم اهمیت قرار دارند. این نوع رهبر بسیار مستبد است، قوانین، خط مشی ها و رویه های کاری سختگیرانه دارد و تنبیه را موثرترین وسیله برای ایجاد انگیزه در کارکنان می داند.
4. مدیریت میانه روی ( توجه به نتایج متوسط/توجه به افراد متوسط) به نظر می رسد این سبک تعادلی بین دو نگرانی رقیب است و ممکن است در ابتدا یک سازش ایده آل به نظر برسد. مشکل اینجاست: وقتی مصالحه میکنید، لزوماً کمی از هر نگرانی را کنار میگذارید، به طوری که نه تولید و نه نیاز مردم به طور کامل برآورده نمیشود. رهبرانی که از این سبک استفاده می کنند به عملکرد متوسط رضایت می دهند و اغلب معتقدند که این بیشترین چیزی است که هر کسی می تواند انتظار داشته باشد.
5. رهبری تیمی (توجه به نتایج بالا/ توجه به افراد بالا) طبق مدل بلیک موتون، این بهترین سبک مدیریتی است. این رهبران به شدت به نیازهای تولید و نیازهای مردم تاکید دارند. فرض در اینجا این است که کارکنان هدف سازمان را درک کرده و در تعیین نیازهای تولید مشارکت دارند. هنگامی که کارکنان به موفقیت سازمان متعهد هستند و در موفقیت آن سهم دارند، نیازها و نیازهای تولیدی آنها با هم مطابقت دارند. این باعث ایجاد یک محیط تیمی مبتنی بر اعتماد و احترام می شود که منجر به رضایت و انگیزه بالا و در نتیجه نتایج بالا می شود. به عبارت دیگر مدیری که توجه زیادی به اشخاص و تولید دارد رهبری بسیار اثر بخش خواهد بود.
رهبران نه مدیران
رهبری مهارتی است که می تواند از سوی مدیری که علاقه مند به جد و جهد بسیار است آموخته شود لیکن رهبری اصولا با مدیریت فرق می کند برای پایدار و زنده ماندن در قرن بیست و یکم به نسل تازه ای از رهبران و نه مدیران نیازمندیم اینها با یکدیگر فرق مهمی دارند رهبران حیطه کاری را به تسخیر در می آورند ـ شرایط متغیر ، آشفته و مبهمی که گاهی اوقات توطئه علیه ما بر می آید و اگر اجازه پیدا کند ما را خفه خواهد کردـ در حالی که مدیران تسلیم آن می شوند لیستی از تفاوت های بنیادین بین این دو به شرح زیر است:
• مدیر اداره می کند ؛ رهبر نوآوری می کند.
• مدیر بدل است ؛ رهبر اصل است.
• مدیر پابرجا و ثابت می ماند ؛ رهبر همواره در حال پیشرفت است .
• تمرکز مدیر بر سیستم ها و ساختارهاست ؛ تمرکز رهبر بر مردم است.
• تکیه مدیر بر کنترل است ؛ تکیه رهبر بر اعتماد است .
• گستره دید مدیر محدود است ؛ گستره دید رهبر وسیع است.
• مدیر می پرسد چطور و چه وقت؛ رهبر می پرسد چه و چرا.
• دغدغه مدیر سرانجام کار است ؛ دغدغه رهبر افق های دورت است.
• مدیر وضعیت موجود را می پذیرد ؛ رهبر آن را به چالش می خواند.
• مدیر سرباز کلاسیک خوب است ؛ رهبر آدم خودش است.
• مدیر کارها را درست انجام می دهد ؛ رهبر کارهای درست را انجام می دهد.
الگوهای کهنه شده رهبری
الگوهای قدیمی رهبری مطلوب و مناسب شرایط حال نیستند و نظر فرد ـ محور بودن رهبری مردود شمرده می شود در عوض موضوع رهبری به معنی گرد آوردن افراد و قسمت های مجزای سازمان دور هم به صورتی است که افراد و سازمان کارآمدی بیشتری پیدا کنند رهبر جدید می بایست همچون یک مربی ، مشاور و حلال مشکل باشد و به افراد اجازه دهد که اعتبار موفقیت ها و مسئولیت ناکامی های خود را به دست گیرند و می بایست همواره نقش رهبری خود را ارزیابی کند و آن را ارتقا بخشد. نسخه جدید رهبری پنج حوزه کلیدی را به عنوان محور برگزیده است : آموختن ، جدیت ، سادگی، تمرکز و تقویت حس درونی.
توجه و اعتقاد به وجه انسانی رهبری نیز چیز خیلی تازه ای نیست جیمز مک گرگور برنز عبارات رهبری مبادله ای و رهبری تبدیلی را به نام خود ساخته است رهبری مبادله ای یعنی اینکه رهبر بتواند به طور موثر در قبال همراهی مردم در کارها به آنها پاداش دهد رهروان نزد آنان دارای ارزش هستند تقدیر می شوند و مورد تشویق قرار می گیرند رهبری تبدیلی در مورد کسانی مصداق پیدا می کند که آرمان آفرینی می کنند و قادرند مردم را با خود در راستای رسیدن به آرمان همراه سازند.