روانشناسی سازمانی

روانشناسی سازمانی رشته ای است که برای درک بهتر رفتار افراد شاغل در محیطهای سازمانی از روش علمی بهره می گیرد. هم چنین این دانش با شیوه های مختلفی برای کمک به اثربخش تر کردن سازمانها به کار گرفته می شود. سازمان های اثربخش بهره وری بالاتری دارند، خدماتی با کیفیت بالاتر به مشتریان ارائه می کنند و در مقایسه با سازمان های دارای اثربخشی کمتر، از نظر مالی موفق ترند. موفقیت مالی برای سازمان های خصوصی اغلب به امنیت شغلی بیشتر برای کارکنان و افزایش ارزش دارایی سرمایه گذاران می انجامد. موفقیت برای سازمان‌های دولتی، مانند اداره های پلیس، مراکز وابسته به شهرداری و دانشگاه های دولتی به معنی ارائه خدماتی با کیفیت بالا و صرفه جویی در هزینه های مالیات دهندگان است.

 روانشناسی سازمانی به مطالعه ی علمی رفتار فردی و گروهی در بافت رسمی سازمانی می پردازد. کتز و کان ، در اثر کلاسیک خود، روانشناسی اجتماعی سازمان ها ، اظهار داشته اند که ماهیت یک سازمان، رفتار برنامه ریزی شده ی انسان است. رفتار برنامه ریزی شده دلالت بر این دارد که رفتار افراد مبتنی بر مجموعه‌ای از دستورالعمل ها است. معمولاً این دستورالعمل ها در سازمان از شرح شغل و خط مشی های سازمانی نشأت می‌گیرند. هم چنین بسیاری از سازمان ها دارای مجموعه کلی تری از ارزش ها هستند که می خواهند کارکنان از آن ها پیروی کنند. بنابراین، سازمانی که کارکنان آن منحصراً کارهای خود را بدون هیچ گونه آگاهی از رفتار دیگران انجام می دهند، پایدار نخواهد بود. با توجه به تعریف کتز و کان از ویژگی سازمان ها ( مانند، رفتار برنامه ریزی شده)، ساده تر می توان به سازمان های موجود در جهان نگریست. بنابراین چیزی که برای تعریف بهتر رشته ی روان شناسی سازمانی اهمیت دارد این است که بین سازمان‌های رسمی و غیر رسمی تمایز قائل شویم.
 سازمان رسمی سازمانی است که در جهت تحقق اهداف صریح، روشن و معمولاً مکتوب شکل گرفته است. هم چنین سازمان های رسمی معمولاً در طول زمان پایدارند، به عبارتی این سازمان ها اغلب بیشتر از اعضای بنیان‌گذار خود عمر می کنند. سازمان های تجاری، سازمان های غیرانتفاعی و اداره های دولتی به وضوح دارای ویژگی های معرف سازمان های رسمی هستند. در مقابل، سازمان غیررسمی سازمانی است که هدف آن نسبت به سازمان رسمی از وضوح کمتری برخوردار است.
 رشته ی روان شناسی سازمانی مطالعه ی سازمان های رسمی را مورد توجه قرار می دهد. نکته ی شایان ذکر دیگر این است که تمرکز روی سازمان های رسمی، مانع مطالعه ی فرایندهای غیررسمی سازمان و یا حتی مطالعه ی گروه ها یا سازمان های غیررسمی نمی شود.

شکل گیری رشته روانشناسی سازمانی

علیرغم کارهای اولیه تیلور، وبر و دیگران، اکثر تلاش های روان شناسی صنعتی در اوایل قرن بیستم بر موضوعات صنعتی ، تمرکز داشت. رویدادی که باعث توجه به روانشناسی سازمانی شد، مطالعات هاثورن بود. مطالعات هاثورن، تلاش مشترک بین شرکت وسترن الکتریک و گروهی از محققان دانشگاه هاروارد در طول سال های 1927 و 1932 بود. هدف اصلی مطالعات هاثورن بررسی اثر عوامل محیطی (مانند روشنایی، مشوق ها و استراحت) بر بهره وری کارکنان بود. در دوره ای که مطالعات هاثورن آغاز شد (اوایل دهه 1920)، بررسی این مباحث تعجب آور نبود، زیرا مدیریت علمی، مکتب غالب در تفکر مدیریتی آن زمان به شمار می رفت.

چیزی که باعث اهمیت مطالعات هاثورن برای رشته ی روان شناسی سازمانی شد، یافته های غیرمنتظره ای بود که از این مجموعه از تحقیقات حاصل شد. شاید یکی از مهم ترین یافته ها، نتایج حاصل از آزمایش های روشنایی بود. محققان هاثورن در مطالعات خود دریافتند که بهره وری صرف نظر از تغییرات در میزان روشنایی ، افزایش می‌یافت. این یافته ها مبنایی برای چیزی است که اثر هاثورن نامیده شد و نشان داد که کارکنان به گونه ای مثبت به هر نوع تغییر جدیدی در محیط کار پاسخ می دهند. البته ممکن است زمانی که تغییر نسبتاً جزئی در شغل افراد در سازمان های مدرن، ایجاد می شود، اثر هاثورن رخ دهد و افراد در ابتدا به این تغییرات به طور مثبتی پاسخ دهند اما باید توجه داشت که عمر این اثر زیاد طولانی نیست.

 در طول دوره رشد اتحادیه ها در دهه 1930، رویداد دیگری رخ داد که نقش بسزایی در رشد روان شناسی سازمانی داشت. کورت لِوین از آلمان نازی فرار کرد و در مرکز تحقیقات رفاه کودکان آیوا مشغول شد. لوین زمانی که به ایالات متحده مهاجرت کرد روان شناس اجتماعی برجسته ای با علایق پژوهشی بسیار بود که بسیاری از آنها مربوط به زمینه های نوظهور در روان شناسی سازمانی بودند. برای مثال ایده‌های لوین تأثیر عمده ای در زمینه های پویایی گروه، انگیزش و رهبری داشتند. شاید بزرگترین نقش لوین، تمایل او به استفاده از پژوهش برای حل عملی مشکلات سازمانی و جامعه بود و اصطلاح اقدام‌پژوهی یا تحقیق در عمل ، در کارهای لوین مورد استفاده قرار می گرفت. لوین مطرح که که محققان و سازمان ها می توانند در انجام تحقیقات با یکدیگر همکاری کنند و از یافته های به دست آمده برای حل مشکلات استفاده کنند.

دوره رشد

از منظر تاریخی، روانشناسی سازمانی رشد کُندتری در مقایسه با بخش صنعتی این رشته داشته است. جنگ جهانی دوم تأثیر فوق العاده ای بر رشد روان شناسی سازمانی داشت. برای مثال، یکی از نتایج جنگ جهانی دوم این بود که در کارخانه ها به زنان برای تصدی بسیاری از جایگاه های شغلی به دلیل حضور مردان در جنگ، نیاز بود. از سوی دیگر، مدت کوتاهی پس از جنگ جهانی دوم در سال 1948، رئیس جمهور هاری اس ترومن تصمیم به ادغام نژادی در ارتش گرفت. این دو اتفاق از این لحاظ حائز اهمیت بودند که نمایانگر تلاش های اولیه در درک تاثیر تنوع نیروی کار بودند. موضوعی که در سال¬های اخیر اهمیت بسیاری پیدا کرده است.

 یکی دیگر از رویدادهای بسیار مهم در توسعه روان شناسی سازمانی، انتشار کتاب انگیزش و روحیه در صنعت توسط موریس ویتلیس (1953) بود. اهمیت انتشار این کتاب از آن جهت بود که کتاب ویتلس در سال 1932 (روانشناسی صنعتی) توجه بسیار کمی بر حیطه سازمانی داشت، زیرا در آن زمان این موضوعات اصلی تا حد زیادی مطرح نشده بودند. بنابراین، کتاب منتشر شده وی در سال 1953 نشان داد که حوزه سازمانی روان شناسی صنعتی/سازمانی نقش مهمی در گسترش روان شناسی صنعتی داشته است.
 هم چنین در این زمان، هرزبرگ مطالعات خود را در زمینه‌ی طراحی شغل و غنی سازی شغل انجام داد و برنامه های پژوهشی مهمی در زمینه رهبری و خشنودی شغلی به مرحله اجرا در آورد. در اوایل دهه ی 1960، روان شناسی سازمانی به اندازه ی حوزه صنعتی در حال رشد بود.
 یکی دیگر از عوامل اجتماعی مؤثر در توسعه روان شناسی سازمانی در طول دهه 1960 و اوایل دهه 1970 این بود که ایالات متحده با ویتنام وارد جنگ شد که به تغییرات فرهنگی در آمریکا و دیگر کشورها انجامید. تغییرات فرهنگی سازمانها در دهه 1960 که برخاسته از محیط بودند، پیامدهای بسیار مهمی در برداشتند. در اصل، این اعتقاد در مردم ایجاد شده بود که نباید به شکل کورکورانه از قدرت ها پیروی کرد. بنابراین، سازمان ها باید روش هایی برای ایجاد انگیزه در کارکنان پیدا می کردند که با مشوق های مالی و یا تهدید به مجازات متفاوت باشند. همچنین این امر باعث ایجاد اعتقادی راسخ در کارکنان شد که به کسب رضایت در سایر ابعاد زندگی خود توجه کنند. بنابراین یافتن کارکنانی که تمایل به تمرکز صِرف بر کار داشته باشند، تبدیل به امر بسیار دشواری شد.

جذب و اجتماعی شدن

نیروی حیاتی هر سازمان اجتماعی، انسان ها هستند. بنابراین، همه سازمان ها برای حفظ بقای خود باید کارکنان جدیدی را در فواصل معین استخدام کنند وجهت تکامل یافتن اعضای سازمان، آنان را آموزش دهند. برای شروع این فرایند، ابتدا سازمانها باید کارکنان بالقوه را جذب و سپس ارزیابی نمایند که آیا شرایطشان مطابق نیازهای سازمان است یا خیر.

فرآیند کارمند یابی : دیدگاه سازمانی

هدف از کارمندیابی انتخاب افراد شایسته ای است که احتمال موفق شدن و باقی ماندن آن ها در سازمان بیشتر از دیگران است. کارمندیابی موفّق باعث افزایش این احتمال می شود که کارکنان جدیدی که به استخدام سازمان درمی آیند با فرهنگ آن سازمان سازگاری بیشتری داشته باشند و با موفقیّت بیشتری اجتماعی شوند. سازمانها کارکنان جدید را به ‌صورت تصادفی استخدام نمی کنند، بلکه کارمندیابی در سازمان معمولاً مبتنی بر برنامه ریزی دقیق دربارۀ :

(1)تعداد کارکنانی که در مشاغل گوناگون موردنیاز خواهند بود، 
(2)چه وقت این کارکنان جدید موردنیاز خواهند بود؟ و 
(3)موجودی کارکنان بالقوه در بازارِ کار حال وآینده است.
 سازمانی که این سه اصل برنامه ریزی را مورد توجّه قرار دهد، فرایندکارمندیابی اثربخش تری خواهد داشت. به  عقیدۀ کاسیو (1998) این گام مهم اولیّه در فرایند کارمندیابی برنامه ریزی کارمندیابی نام دارد.
 سازمان برای گسترش یک برنامۀ کارمندیابی دقیق به چه نوع اطلاعاتی نیاز دارد؟ اول و مهم تر ازهمه، برنامه ریزی کارمندیابی باید با برنامه ریزی راهبردی سازمان متناسب باشد. یک برنامۀ راهبردی می تواند به ‌عنوان طرحی سازمانی برای«جایی که می رویم» و «چگونگی رفتن برای رسیدن به آنجا» در نظر گرفته می شود. برنامه ریزی راهبردی باید با برنامه ریزی کارمندیابی مرتبط باشد، زیرا برنامه های راهبردی اغلب پیامدهای روشنی برای نیازهای کارمندیابی دارند.
 عامل مهم دیگری که در توسعۀ برنامۀ کارمندیابی باید مورد توجه قرار بگیرد، برنامه ریزی جانشین پروری است. برنامه ریزی جانشین پروری شامل پیش بینی احتمال ترک شغل در انواع مختلف مشاغل است. این کار معمولاً براساس بازنشستگی های پیش بینی شده صورت می گیرد. البته ممکن است مبتنی بر عوامل دیگری نیز باشد (مانند کارکنان با دورۀ کاری محدود، کارکنانی که ادامۀ تحصیل می دهند). براساس این پیش بینی ها،یک سازمان می تواند تلاش های کارمندیابی خود را برای جذب افرادی معطوف کند که مهارت های ضروری و موردنیاز را برای انجام کار افرادی که ممکن است به هر دلیل سازمان را ترک کنند،داشته باشند.همراه با هر پیش بینی، مقداری عدم اطمینان در مورد موفقیت برنامه ریزی جانشینی وجود دارد.

روش کارمند یابی

هر سازمانی به منظور جذب کارکنان جدید،متقاضیان را از طریق منابع درونی و بیرونی فرا می‌خواند. نخستین روش جذب درون‌سازمانی، آگهی دادن به کارکنان فعلی است (یعنی از طریق اعلان شغل). کارمندیابی درونی مزایای بسیاری دارد. جابه جایی ها و ترفیع های داخلی نسبت به استخدام کارکنان جدید کم‌ هزینه‌تر هستند، می تواند باعث ایجاد انگیزۀ مثبت در کارکنان فعلی شود و کارکنان پذیرفته‌شده به آموزش کمتری نیاز دارند. همچنین نشان داده شده است کارکنانی که از طریق جذب درون‌سازمانی استخدام می شوند به‌احتمال بیشتری در سازمان باقی می مانند.

رایج ترین منابع کارمند یابی برون سازمانی

1) آگهی کردن: روزنامه ها، مجله های فنی و حرفه ای، پست مستقیم آگهی ها، اینترنت و (در برخی موارد) آگهی کردن در مکان های عمومی.

 2) بنگاه های کاریابی: بنگاه های فدرال و ایالتی، بنگاه های خصوصی، مؤسسات جستجوی مدیران اجرایی، مؤسسات مشاورۀ مدیریتو بنگاه های ویژۀ کمک رسانی موقت.
3) نهادهای آموزشی: مدارس فنی و حرفه ای، دانشگاه ها و دانشکده ها، برنامه های کار/ تحصیل و دفاتر کاریابی برای افراد فارغ التحصیل.
 4) سازمان های تخصصی: جلسات انجمن های فنی، همایش ها (منطقه ای و ملی)و مؤسسات کاریابی.
5) نظام: مراکز پردازش بیرونی و خدمات کاریابی که توسط انجمن های افسران بازنشسته منطقه ای و ملی اداره می شوند.
 6) اتحادیه های کارگری
 7) بازار کار
 8) شرکتهایی که برای کارکنان عزل شده شغل می یابند.
 9) مراجعۀ مستقیم
 10) درخواست کتبی
 11) بازنشستگان شرکت
 12) معرفی از سوی کارکنان سازمان

فرآیند کارمند یابی : دیدگاه متقاضی

فرایند کارمندیابی از دید سازمان شامل تلاش برای «برداشتن بهترین گامها» به‌ منظور جذب کارکنان بالقوه است. درعین‌حال، می دانیم که متقاضیان در تلاش اند تا تعیین کنند کدام سازمان ها برای آنها جذابتر هستند. در این بخش، بررسی می کنیم که متقاضیان چگونه و بر چه اساسی در مورد سازمان ها قضاوت می کنند. به‌طورکلی، متقاضیان در ارزیابی سازمان های استخدام‌کننده قضاوت می کنند که آیا با سازمان تناسب دارند یا خیر. درواقع یک متقاضی از خود می پرسد «آیا می توانم خود را درحال انجام این شغل در این سازمان ببینم؟»بدیهی است که پاسخهای مختلفی در برابر این پرسش وجود دارد؛ بنابراین، لازم است که بدانیم ارزیابی کارکنان در مورد تناسب آنها با سازمان بر چه اساسی صورت می گیرد. گویا راحتترین معیاری که در آن متقاضیان می توانند میزان تناسب را ارزیابی کنند این است که مهارتها و تواناییهای آنها تا چه اندازه با مهارتها و تواناییهای موردنیاز برای انجام یک شغل معین، مطابقت دارد.

 روش دیگری که متقاضیان برای ارزیابی انطباق خود با یک سازمان ویژه مورد توجّه قرار می دهند،مبتنی بر ارزش های ادراک شده ی مشترک است.درواقع ارزش ها نشان دهندۀمواردی هستند که برای مردم و سازمان ها مهم تلقی می‌شوند. فرض کنید که شخصی بر ارزش پیشرفت فردی تأکید زیادی دارد. بعید است که چنین فردی تمایل داشته باشد در سازمانی که تأکید زیادی بر ارزش پیشرفت در کارگروهی و جمعی دارد، مشغول به کار شود. مطالعات متعددی نشان داده‌اند که متقاضیان جذب سازمان هایی می شوند که به اعتقاد آن ها ارزش هایی مشابه با ارزش هایشان دارند.