رفتارهای ضد تولید در سازمان

معمولاً کارکنان به شیوه ای رفتار می کنند که تأثیر مثبتی بر اهداف سازمان خود دارند. به‌عبارت‌دیگر، آنان مشاغل خود را به بهترین نحو و با تمام توان خود انجام می دهند و گاهی اوقات فراتر از وظایف تعیین شده رفته و حتی ممکن است هنگام انجام‌ وظیفه دیدگاه های نوآورانه و خلاقانه ای را به‌کارگیرند. علّت تمایل کارکنان برای شرکت درچنین رفتارهای مولّد این است که سازمان ها هنگام استخدام به‌صورت گزینشی عمل می کنند و اغلب نظام های انگیزشی و رهبری را بنا می نهند که این قبیل رفتارها را تشویق می نمایند.

 بااین‌حال ممکن است کارکنان گاهی رفتارهایی نشان دهند که با اهداف سازمانی مغایر باشند. انواع رایج رفتارهای ضد تولید در سازمانها عبارتند از : عملکرد شغلی غیراثربخش، غیبت از کار، ترک شغل و رفتارهای ناایمن. دیگر اَشکال رفتار ضد تولید شامل رفتارهای ضداجتماعی از قبیل سرقت، خشونت، مصرف مواد مخدر و آزار جنسی می شوند. اگرچه این قبیل رفتارها رواج کمتری دارند ولی ممکن است بسیار مخرب بوده و درنهایت برای سازمانها هزینۀ گزافی در برداشته باشند.

تعریف رفتار ضد تولید

احتمالا ًبرای بسیاری ازشماپیش آمده است که خدمات نامناسبی را از یک رستوران دریافت کنید و یا از انتظار طولانی در مطب یک پزشک که به علت برنامه ریزی ضعیف یا کمبود کارکنان رخ داده است، ناراحت شده باشید. با اینکه این تجربه‌ها آزاردهنده هستند،نشان دهندۀ انواع نسبتاً جزئی از رفتارهای ضد تولید در سازمانها هستند. رفتارهای ضد تولید برجسته تری مانند فعالیت های جنایی یا خشونت،می توانند پیامدهای منفی بسیاری داشته باشند و تبدیل به رویدادهای بسیار خبرساز گردند. برای مثال،وقتی‌که یک کارمنددولت مرتکب جرم جاسوسی می شود، ممکن است امنیت ملی به خطر افتد و توجه رسانه های ملی به این جُرم جلب شود. همچنین، هنگامی که یک کارمند ناراضی وارد سازمانی می‌شود و برخی از همکارانش را مورد ضرب‌وجرح قرار می دهد، زندگی بسیاری از آنان تحت تأثیر این رفتار قرار می گیرد و این رویداد توجه بسیاری از رسانه ها را به خود جلب می کند.

رفتار ضد تولید به‌عنوان رفتاری که کاملاً در تضاد با اهداف سازمان است، تعریف می شود. این تعریف بر چند مفروضۀ زیربنایی استوار است. برای مثال، فرض بر این است که سازمان ها اهداف و مقاصد متعددی دارند. هدف اصلی سازمان های خصوصی سودآوری است، اما چنین سازمان هایی ممکن است اهداف بسیار دیگری نیز داشته باشند. این اهداف می توانند شامل خدمت رسانی بسیار مطلوب به مشتریان، وجود یک محیط کار هماهنگ و مشهور بودن به مسئولیت پذیری اجتماعی باشد.

براین اساس ، اگر کارمندی رفتارهایی انجام دهد که موجب شود سازمان با دشواری بیشتری به هریک از اهدافش دست یابد، آن کارمند درگیر رفتار ضد تولید شده است. البته این تعریف هیچ مفروضه ای راجع به انگیزه زیربنایی رفتارهای ضد تولید ارائه نمی دهد.بدیهی است که یک کارمندخرده‌فروشی که کالایی را از کارفرمایش سرقت می کند، این کار را به‌طور عمد و به‌احتمال‌ زیاد در جهت منافع شخصی خود انجام داده است. از سویی دیگر،ممکن است فردی ناخواسته درگیر رفتار ضد تولید گردد. برای مثال، شاغلی که به‌درستی آموزش ندیده است یا کسی که توانایی های لازم برای انجام شغلش را ندارد، ممکن است با انجام نادرست آن وظیفه موجب شود برخلاف اهداف سازمان عمل نماید.

درواقع، کنش متقابل فرد - محیط استدلال قوی است که می توان آن را در توضیح علل زیربنایی همۀ انواع رفتار ضدتولید به کار برد. زمانی که یک فرد شاغل عملکرد ضعیفی در شغلش دارد، می توان گفت این عملکرد ضعیف ناشی از توانایی محدود اوست، اما ممکن است تا اندازه‌ای ناشی از طراحی ضعیف وظیفه نیز باشد. همچنین، هنگامیکه فردی مبادرت به اَعمال خشونت آمیز در محیط کار می ورزد، این عمل او می تواند ناشی از مشکلات روانی دیرینۀ وی یاجوّ سازمانی مستبدانه باشد.

رفتارهای ضد تولید عبارتند از : عملکرد شغلی غیراثربخش، غیبت از کار، ترک شغل و حوادث ؛همچنین رفتارهای ضد تولیدی که رواج کمتری دارند شامل : سرقت، خشونت، مصرف مواد مخدر و آزار جنسی می باشد.

عملکرد غیر اثر بخش

همۀسازمان‌ها باید از یک نظام ارزیابی عملکردی برخوردار باشند که به آنها کمک کند تا بسیاری از رفتارهای تشکیل دهندۀ دامنۀ عملکرد را ارزیابی کنند. در چنین حالتی، یک ارزیابی عملکرد معمولی می تواند در تشخیص عملکرد غیراثربخش بسیار سودمند باشد.

 رایج ترین شکل دستیابی به داده های عملکرد کارکنان،استفاده از ارزیابی های فردی است. معمولاً سرپرست یا سرپرستان بلافصل یک کارمند، سالانه یا هر شش ماه یک‌بار،برخی از ابزارهای ارزیابی عملکرد را تکمیل می نمایند. هنگام بررسی ارزیابی های فردی باید توجه داشت آنچه در بیشتر موارد ارزیابی شده است نتیجۀ رفتار کارکنان یا به طور مشخص تر،اثربخشی کارمند است.

سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که رایج ترین علل عملکرد غیراثربخش چه هستند؟

عملکرد غیراثربخش ممکن است به علّت ناتوانی کارکنان در انجام اثربخش شغلشان (مانند فقدان توانایی، فقدان مهارت ها، آموزش ضعیف)، تمایل نداشتن به انجام شغل به‌گونه‌ای اثربخش (مانند بی میلی به تلاش کردن، تلاش کردن در جهتی ناصحیح)، یا جنبه هایی از محیط که کارکنان را از درست انجام دادن شغلشان بازمی دارد (مانند طراحی وظیفه ضعیف، همکاران نامناسب)، رخ دهد.

 همچنین فعالیت های سازمانی ملموسی یافت می شوند که می توانند در به وجود آمدن این مسئله دخیل باشند مانند: خطای گزینش ؛خطاهای گزینش ممکن است باعث شوند افرادی در سازمان ها استخدام شوند که مهارت ها و توانایی های لازم برای انجام شغل خود را نداشته باشند.همچنین هنگامی که کارکنان مهارتها و توانایی های لازم را دارند ولی نمی توانند به خوبی با فرهنگ آن سازمان سازگار گردند، ممکن است خطای گزینش رخ دهد. همچنین سازمانها می توانند از طریق اجتماعی شدن نامناسب و آموزش ناکافی بر عملکرد غیراثربخش تأثیر بگذارند.

غیبت کارکنان

می توان غیبت را به‌عنوان حضور نیافتن در محل کار تعریف نمود معمولاً باتوجه به انواع غیبت، تمایزاتی بین آنها قائل می شوند. رایج ترین تمایز، بین غیبت موجه و غیرموجه دیده می شود.

 غیبت موجه به غیبتی اطلاق می شود که به دلایلی که برای سازمان قابل‌قبول هستند(مانند بیماری، مراقبت از فرزند بیمار). در مقابل، غیبت غیرموجه غیبتی است که یا به دلایل غیرقابل‌قبول (مانند خرید کردن) و یا در مواردی که کارمند از روند صحیحی پیروی نمی کند (مانند اجازه نگرفتن از سرپرستش) رخ می دهد. تمایز قائل شدن بین انواع غیبت امری حائز اهمیت است؛ زیرا ممکن است انواع مختلف غیبت توسط عوامل مختلفی ایجاد شوند.

حوادث 

حوادث نشان دهندۀ شکل بسیار خطرناک و پرهزینه ای از رفتارهای ضدتولید در سازمانها هستند. یک سازمان می تواند از بین چهار رویکرد مختلف که برای پیشگیری از حوادث وجود دارند، یک رویکرد را اتخاذ نماید.

1. یک سازمان ممکن است بر روی عوامل فیزیکی تمرکز نماید. برای مثال، ممکن است فعالیت هایی به‌منظور طراحی تجهیزات محیط کار صورت گیرد، بنابراین بهتر است که تجهیزاتی طراحی گردند که محیط فیزیکی امن تری برای کارکنان فراهم آورند.با توجه به این که می توان با طراحی بهتر تجهیزات از بروز برخی حوادث جلوگیری کرد، این رویکرد می تواند واقعاً سودمند باشد.همچنین بسته به تغییراتی که ممکن است در محیط فیزیکی لازم باشند، این رویکرد می تواند هزینه بر باشد.

 2. رویکردی که به کرّات مورداستفاده قرار می گیرد، تغییر رفتار است که کارکنان را تشویق می کند تا از روش های کاری ایمن استفاده کنند و آنان را از انجام رفتارهای ناایمن منع می کنند.در این رویکرد رفتارهای ایمن تقویت می شوند و رفتارهای ناایمن جریمه یا تنبیه  می شوند. برای مثال، ممکن است یک سازمان به فردی که بیشترین رفتارهای ایمن را در طول یک سال به ثبت رسانده باشد، پاداش نقدی ارائه دهد. این رویکردی است که در سازمان های بسیاری با موفقیت مورد استفاده قرار گرفته است. در قسمت منفی این رویکرد، ممکن است سازمانها در مواجهه با کارکنانی که از شیوه های کاری ناایمن استفاده می کنند یا آنان که دائماً سوابق ایمنی ضعیفی دارند، اقدامات انضباطی را به‌کارگیرند(مانند توبیخ کتبی، تعلیق).
 3. رویکرد سوم عبارت است از استفاده از گزینش به‌عنوان وسیله ای برای غربال کارکنانی که احتمالاً ناایمن خواهند بود. اگر رفتار ناایمن به‌عنوان قسمتی از یک الگوی کلی رفتار ناهنجار ضداجتماعی در نظر گرفته شود، بنابراین ممکن است سازمان ها پیش بین های مفیدِ بسیاری در اختیار داشته باشند. به نظر می رسد که ناسازگاری اجتماعی کلی و حواس پرتی دو پیش بین هستند که سازمان ها می توانند به منظور غربال کارکنانی که ممکن است سابقه ایمنی ضعیفی داشته باشند به‌کارگیرند. در قسمت مثبت این رویکرد، سازمانها می توانند با استفاده از گزینش کارکنانی با ویژگی های شخصیتی مانند وجدانی بودن، گامی مثبت در جهت بهبود ایمنی بردارند.
 4. آخرین روش پیشگیری از حوادث، تغییر یا بهبود جوّ ایمنی سازمان است. برخی روشهای احتمالی انجام این کار می تواند اعلان اهمیت ایمنی در درون سازمان و مسئول دانستن سرپرستان و مدیران در قبال سوابق ایمنی درون واحدهای آنها، باشد.