2004
انگیزش

انگیزش حالت درونی که ما را برای عمل کردن برانگیخته می کند درجهت های خاصی سوق می دهد و مشغول فعالیت های خاصی نگه می دارد. انگیزش می تواند از نظر شدت و جهت تفاوت داشته باشد.در قیاس با انگیزش ، انگیزه به صورت نیاز یا خواست ویژه ای که انگیزش را موجب می شود تعریف می شود.

 اگر بتوانیم چیزی را به صورت عالی یاد بگیریم انگیزش تعیین می کند که آیا آن را یاد می گیریم و به چه میزانی یاد می گیریم مخصوصا اگر رفتارها و فرایندهای شناختی لازم برای یادگیری ارادی تحت کنترلمان باشند علاوه بر این وقتی یاد گرفته باشیم که چگونه کاری را انجام دهیم انگیزش عمدتا مسئول ادامه یافتن یا توقف آن است.
 یادگیرنده ها تقریبا همیشه به گونه ای برانگیخته هستند.گاهی این انگیزه ها دارای کیفیت گرایشی هستند یعنی زیر بنای آنها میل به رسیدن به نتایج خاصی است و گاهی برای اجتناب کردن از موقعیت های خاص می باشد.
 این را نیز باید به خاطر داشته باشید که گرچه یادگیرنده ها انگیزه های خاصی را با خودشان به کلاس می آورند اما انگیزش تا اندازه ای حاصل محیط یادگیری است پدیده ای که به انگیزش موقعیتی معروف است .
 ما فعالیت های خاصی را انجام می دهیم چون پیامدهای مطلوبی به بار می آورند، انگیزش بیرونی زمانی وجود دارد که منبع انگیزش بیرون از فرد و تکلیفی که انجام می شود قرار دارد برای مثال من سالها در جلسات دانشگاه حضور یافتم زیرا خدمت دانشگاهی بخشی از شرح وظایف من است و کاملا به حقوق ماهیانه ام وابسته است ؛ در مقابل انگیزش درونی زمانی وجود دارد که منبع انگیزش ، درون فرد و تکلیف قرار دارد یعنی فرد تکلیف را به خودی خود لذت بخش و باارزش می داند برای مثال من تلویزیون تماشا می کنم چون از این کار لذت می برم.
 برخی نظریه پردازان مفهوم انگیزش را به صورت ارضا کردن نیازها بیان می کنند ؛ انسان ها انگیزه های گوناگونی را آشکار می سازند انگیزه های زیستی از نیازهای بدن سرچشمه می گیرند این انگیزه ها بیانگر نیازهایی هستند که برای زنده ماندن ضروری اند مانند نیاز به غذا ، آب و حفظ دمای بدن . انگیزه های اجتماعی از تجربیات اجتماعی ناشی می شوند همه آدم ها نیازهای زیستی مشترکی دارند ولی نیازهای اجتماعی آنها بسته به تجربیاتشان تفاوت دارند برای مثال برخی افراد نیاز به نظم و ترتیب را فرا می گیرند و برخی دیگر خیر. اغلب افراد از نیاز به پیشرفت ، خودمختاری ، پیوند جویی ، تسلط ، خودنمایی و نظم برخوردارند.

نیاز به پیشرفت

چه چیزی افراد را بر می انگیزد تا سخت تلاش کنند؟ به احتمال زیاد نیاز قوی به پیشرفت . انگیزه پیشرفت عبارت است از نیاز به غلبه کردن بر چالشهای دشوار ، بهتر بودن از دیگران و تحقق بخشیدن به معیارهای برتری.

 نیاز به پیشرفت نیرویی است که باعث رشد اقتصادی می شود ، پیشرفت علمی به بار می آورد ، الهام بخش رهبری است و موجب شاهکارهایی در هنرهای خلاق می شود
 نیاز به پیشرفت جنبه نسبتا پایدار شخصیت است. پژوهش درباره تفاوت های فردی در انگیزش پیشرفت ، یافته های جالبی را در مورد خصوصیات افرادی که نمره بالایی در نیاز به پیشرفت کسب می کنند، به بار آورده است . این افراد در مقایسه با کسانی که نمره پایینی در نیاز به پیشرفت به دست می آورند جدی تر کار می کنند و در تکالیف استقامت بیشتری به خرج می دهند آنها همچنین برای دنبال کردن هدفهای درازمدت ، بیشتر از دیگران ارضای خود را به تعویق می اندازند از نظر شغلی این افراد معمولا وارد مشاغل رقابتی می شوند که فرصت ممتاز شدن را برای آنها فراهم آورد معمولا استقامت و تلاش جدی آنها بدون پاداش نمی ماند.

 انگیزه پیشرفت فرد تنها عامل تعیین کننده برای تلاش جدی او نیست . عوامل موقعیتی هم می توانند بر تلاش های پیشرفت تاثیر بگذارند. گرایش به پیشرفت در یک موقعیت خاص به چندعامل بستگی دارد:
 * نیرومندی انگیزش فرد برای موفق شدن که جنبه پایدار شخصیت در نظر گرفته شده است.
 * ارزیابی فرد از احتمال موفقیت در تکلیفی خاص. 
* و ارزش تشویقی موفقیت که به پاداشهای مادی و غیر مادی موفقیت در تکلیف خاص بستگی دارد.
 دو متغیر آخر عوامل تعیین کننده موقعیتی رفتار پیشرفتی هستند یعنی آنها از یک موقعیت به موقعیت دیگر تفاوت دارند وقتی احتمال و ارزش تشویقی موفقیت بیشتر می شود دنبال کردن پیشرفت ، افزایش می یابد.

نیاز به شایستگی و حرمت نفس

رابرت وایت اظهار داشت که انسان ها نیاز اساسی به شایستگی دارند نیاز به اینکه باور کنند می توانند به طور موثری به محیطشان بپردازند.حفاظت کردن از احساس شایستگی خویشتن ( چیزی که آن را احساس ارزشمندی می خواند ) یکی از بالاترین اولویت های افراد است بدیهی است که موفق شدن به صورت منظم ، یکی از روش های حفظ کردن احساس ارزشمندی یا حتی افزایش دادن آن است اما موفقیت مداوم همیشه امکان پذیر نیست مخصوصا هنگامی که افراد با تکالیف چالش انگیز روبرو می شوند در چنین موقعیت هایی ، روش دیگر برای حفظ کردن احساس ارزشمندی ، اجتناب از شکست است زیرا شکست ، برداشت توانایی کم را در فرد ایجاد می کند . اجتناب از شکست خود را به شیوه های مختلفی آشکار می سازد ؛ برای مثال ، امکان دارد افراد از انجام دادن یک فعالیت خودداری کنند ، اهمیت آن را کم ارزش بدانند ، انتظار کمی برای عملکرد تعیین کنند یا از کنار گذاشتن عقاید موجود در صورت وجود شواهد مغایر ، خودداری کنند.


 اما در برخی از موقعیت ها ، افراد نمی توانند از تکالیفی که انتظار دارند در آنها ضعیف عمل کنند ، اجتناب ورزند ، بنابراین برای حفاظت از احساس ارزشمندی خود از راهبردهای دیگری استفاده می کنند. گاهی آنها بهانه تراشی می کنند که ظاهرا عملکرد ضعیف شان را توجیه می کند با این حال ممکن است کارهایی را نیز انجام دهند که احتمال موفقیت شان را عملا کاهش دهد پدیده ای که به خود ناتوان سازی معروف است خود ناتوان سازی شکل های مختلفی به خود می گیرند از جمله:

 * تعیین کردن هدفهای عالی دست نیافتنی کار کردن :در جهت هدفهایی که حتی افراد بسیار توانا نمی توانند به آنها برسند.
 * برعهده گرفتن خیلی زیاد: پذیرفتن مسئولیت خیلی زیادی که فرد نمی تواند تمام آنها را انجام دهد.
 * مانع تراشی : تراشیدن موانع یا ضروریات اضافی که انجام دادن تکلیف را تقریبا غیر ممکن می کند.
 * به تعویق انداختن : به تعویق انداختن تکلیف تا حدی که موفقیت تقریبا غیر ممکن می شود.
 * کم کردن تلاش : تلاش کردن به مقدار ناکافی برای موفق شدن.
 * تقلب کردن در کلاس : ارایه دادن کار دیگران به عنوان کار خویش.
 * مصرف الکل یا داروهای مخدر : مصرف کردن موادی که به ناچار عملکرد را کاهش می دهند.

 شاید عجیب به نظر برسد افرادی که می خواهد موفق شوند به این گونه رفتارها بپردازند اما اگر افراد معتقد باشندکه بعید است در تکلیف خاصی موفق شوند با اعتراف کردن به اینکه تحت این شرایط موفق شدن خیلی بعید است احتمال توجیه کردن شکست خود را افزایش می دهند و بنابراین احساس ارزشمندی خود را حفظ می کنند.

 به طور متوسط احساس شایستگی ، ارزشمندی و خود پنداره کلی افراد هنگامی که مسن تر می شوند به طور فزاینده ای با ثبات می شوند این ثبات چیز خوبی است از این نظر که افراد را قادر می سازد تا شکست های گاه و بی گاه خود را راحت بپذیرند در صورتی که افراد احساس ارزشمندی خود را عمدتا بر موفقیت ها و شکست های فوری خود استوار کنند پدیده ای احساس ارزشمندی مشروط نامیده می شود یک روز احساس شایستگی و روز دیگر احساس بی کفایتی می کنند.

نیاز به خودمختاری

افراد نه تنها می خواهد احساس شایستگی کنند بلکه به نظر می رسد که نیاز اساسی به خودمختاری نیز داشته باشند آنها دوست دارند در رابطه با کارهایی که انجام می دهند و مسیرهایی که زندگی آنها طی می کند مقداری احساس استقلال یا خودمختاری داشته باشند.برای مثال وقتی فکر می کنیم که دوست دارم این کار را انجام دهم یا انجام دادن این کار را بارزش می دانم ، احساس زیاد خود مختاری درایم در مقابل وقتی فکر می کنیم که مجبور به این کار هستم یا باید این کار را انجام دهم به خودمان می گوییم که کسی یا چیز دیگری برای ما تصمیم می گیرد.


 وقتی افراد در مورد شرایط کنونی خود احساس خود مختاری می کنند به احتمال بیشتری به صورت درونی برانگیخته می شوند. در مقابل وقتی شرایط و رویدادهای محیطی باعث شوند که افراد نتیجه بگیرند که در تعیین کردن روند زندگی خود نقش کمی دارند ممن است از درخواست های بیرونی پیروی کنند ولی بعید است که انگیزش درونی زیادی داشته باشند و بعید است برای کاری که انجام می دهند زیاد تلاش کنند همچنین ممکن است آنها احساس کسالت یا افسردگی کرده و احساس ارزشمندی کمتری داشته باشند.

 به نظر می رسد که چند متغیر بر احساس خودمختاری افراد تاثیر می گذارند که اکنون می خواهیم به آنها بپردازیم.

انتخاب ها 

 وقتی افراد بتوانند در حد معقولی در مورد کارهایی که انجام می دهند و پیامدهایی که برای انها تلاش می کنند حق انتخاب داشته باشند احساس خودمختاری بیشتری خواهند داشت و بنابراین انگیزش درونی آنها بیشتر خواهد بود.

تهدیدها و موعدها 

 تهدیدها ( مثل این کار را بکن و گرنه ) و موعدها ( مثل موعد این کار 15 ژانویه است – بدون هیچ استثنایی ) معمولا به صورت کنترل کردن رفتار فرد تجربه می شود در نتیجه خودمختاری و انگیزش درونی را کاهش می دهند.

اظهارات کنترل کننده

 برخی چیزهایی که افراد به ما می گویند با اینکه تهدید کننده نیستند این پیام را می رساند که دیگران کنترل سرنوشت ما را در اختیار دارند و بنابراین احساس خودمختاری ما را تضعیف می کند.

پاداش بیرونی

 استفاده از تقویت بیرونی ممکن است انگیزش درونی برای انجام دادن یک فعالیت را تضعیف کند تقویت کننده های بیرونی در صورتی به احتمال زیاد این اثر نامطلوب را دارند که افراد به جای اینکه آنها را به صورت تامین کننده اطلاعاتی درباره پیرشرفت شان برداشت کنند به صورت کنترل کننده رفتارشان برداشت نمایند.

 پاداشی که برای رفتار مطلوب داده می شود اگر یادگیرنده آن را به صورت پیامی برای ماهر بودن یا شایسته بودن خود تعبیر کند اثر نامطلوب نخواهد داشت وقتی پاداش غیر منتظره باشد یا زمانی که به رفتارهای خاصی وابسته نباشد نیز انگیزش درونی را تضعیف نمی کند برای مثال هنگامی که دانشمندان برای یافته های پژوهشی مهم خود برنده جایزه نوبل می شوند.

نظارت و ارزیابی

 افرادی که فکر می کنند یا می دانند عملکرد آنها ارزیابی خواهد شد احساس خودمختاری کمتری می کنند و کمتر به صورت درونی برانگیخته می شوند.صرفا حضور یک ارزیابی کننده بالقوه ، انگیزش درونی را تحلیل می برد. باید به خاطر داشته باشیم که اگر احساس شایستگی نکنیم هیچ مقداری از خود مختاری باعث نخواهد شد که برای انجام دادن کاری احساس کنیم به صورت درونی برانگیخته شده ایم

نیاز به ارتباط

افراد تمام سنین نیاز اساسی دارند به اینکه احساس کنند از لحاظ اجتماعی به دیگران ارتباط دارند و محبت و احترام دیگران را کسب می کنند به عبارت دیگر افراد نیاز به ارتباط دارند. وقتی نیاز به ارتباط مورد توجه قرار گرفته باشد برای انجام دادن تکالیف جدید، انگیزش درونی بیشتری دارند. برای مثال وقتی دانش آموزان باور داشته باشند که معلم شان واقعا به آنها اهمیت می دهد و به یادگیری آنها کمک می کند بیشتر تمایل دارند به فعالیت های کلاسی بپردازند و بر مطالب درسی تسلط یابند.


 گاهی نیاز به ارتباط با نیاز به خودمختاری تعارض دارد اگر افراد بخواهند تایید دیگران را جذب کنند ( که می تواند احساس ارتباط میان فردی آنها را بیشتر کند ) گاهی ممکن است مجبور باشند از انتظارات یا درخواست های آنها اطاعت کنند که احساس خودمختاری آنها را کاهش می دهد.در فرهنگ هایی که برای پیروی و احساس تعهد نسبت به پیشرفت گروه ( به جای فرد ) ارزش زیادی قایل هستند مثل تعدادی از فرهنگهای آسیایی ؛ افراد معمولا برای ارتباط ،بیشتر از خود مختاری اولویت قایل می شوند.